دوستت دارم
نازنینم!
در هر لحظه قلبم ترا صدا می زند..
و چشمانم همیشه به راهِ تو تا بیایی..
می دونم در این دوری ها و دلتنگی ها من را مقصر میدونی..
اما خوب میدونی که خودم بیشتر می سوزم و درد می کشم..
تو درمان دردمی .. تو آرام جونمی.. وقتی که نگاهم میکنی
مثل یک گلبرگ تشنه می مونم و ترنم نگاهت چون شبنم
به روی گونه ام می نشیند...
نوازشم کن نوازشم کن.. به دستان پر مهرت محتاجم..
عاشقتم پسر حوا تا همیشه...
خیلی دلتنگ و بی طاقت شدم این روزها و مثل یک تنگ ترک
برداشته با هر تلنگر ترک بیشتری بر میدارم و هر لحظه در
التهاب فرو ریختن و ویرانی...
عسلم ! تو تنها دلیل بودنمی و تو تنها معنای لحظه هامی
از دل تمام حسرتها و دوری ها و هراس ها میگذرم تا به
آرامش آغوشت برسم
منتظرم میمونی؟
مهربانم!
کاش میشد تمام اینها تمام میشد و من و تو با هم تا همیشه در
میان کوچه های خیس و بارون زده قدم برمی داشتیم و
پیش میرفتیم
من به چشمانت خیره می ماندم تو مرا
سختتر به خود میفشردی...
صبحها با گرمای نگاهت بیدار میشدم و شبنم بوسه های
شیرینت بر روی لبانم... و من نامت را از میان لبهایت صدا
میکردم و میگفتم که عاشقتم تا همیشه...
عاشقتم پسر حوا تا همیشه ...
